خبرنامه دی یا بیمرغ

خبرنامه دی یا بیمرغ

خبرهای روزانه وهفتگی از روستاهای بیمرغ، اروک و اسو گناباد در خبرنامه دی
خبرنامه دی یا بیمرغ

خبرنامه دی یا بیمرغ

خبرهای روزانه وهفتگی از روستاهای بیمرغ، اروک و اسو گناباد در خبرنامه دی

ابتکار دانشجویان اوگاندایی برای مبارزه با فساد


تعدادی از دانشجویان در اوگاندا برای مبارزه با فساد در این کشور سایتی راه انداخته اند تا همه مردم اطلاعات مستندشان از فساد را افشا ‌کنند.

به گزارش الف به نقل از روزنامه وال استریت ژورنال، این سایت حفاظت شده برای دانشجویان این شرایط را فراهم می‌کند که گزارش‌های مربوط به فساد را از جمله فساد مالی افراد در دانشگاه‌ها را با استفاده از نام ناشناس ارائه کنند.

از جمله هدف این سایت تمرکز بر تغییرات نظام مند به منظور پاکسازی فضای دانشگاه‌ها از افراد فاسد و همچنین پرسنلی است که به وظایف خود عمل نمی‌کنند.

سازمان‌دهندگان این وب سایت اعلام کردند: معتقدیم که تمرکز اولیه بر پرسنل دانشگاه‌ها بیشتر از فساد جلوگیری خواهد کرد. زمانیکه افراد از جمله پرسنل دانشگاه‌ها به این نتیجه برسند که به خاطر اقداماتشان با پیامدهایی مواجه می‌شوند، حتما خود را تغییر می‌دهند.

در این وب سایت کاربر می‌تواند بدون معرفی خود اسنادی از رشوه‌های ردو بدل شده یا درخواستی و نیز قانون‌شکنی‌های مالی در بانک‌ها و ادارات دولتی را ارائه کنند.

در این وب سایت آمده است: اگر دانشجویان در دانشگاه‌ها بیاموزند که نمراتشان را با پول بخرند و یا بتوانند با اقدامات غیرقانونی از کاغذ بازی و فعالیت‌های اداری به راحتی عبور کنند، این موضوعات در آینده کاری آنها تاثیر می گذارد اما اگر همین افراد اختیار و قدرت این را داشته باشند که سوءاستفاده کنندگان و مفسدان را به سزای اعمال غیرقانونی‌شان برسانند، کشور اوگاندا سال‌های آتی خوبی در پیش خواهد داشت.

آفرکن اکسپرس نیز از کامپالا گزارش داده در مدت کوتاهی که این سایت به راه افتاده، مراجعان به مراکز دولتی و شهرداری‌ها کمتر با درخواست رشوه روبرو شده‌اند و به ویژه فسادمالی شدید در دانشگاه‌های این کشور تا حد زیادی مهار شده است.

منبع:ایتنا

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رضا دوشنبه 29 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ق.ظ http://www.delnevis-2010.blogsky.com

سلام
دیدی ورگفتوم...!!!
اینا از رو وبلاگ "اعتراضات گنابادیها" ای کار وکردین!
ای مردم اقدر بومدن گیر دا که راه اندازی کامل وبلاگ وه دنبال انداختوم (اگه بعدا فرصته دشته بشوم)
واقعاً بعضه از مردم گناباد که خیله نفهمن و همی علت پیشرفت نکردنه گناباده بره ای قشر از مردم حیوون گناباد متاسفوم
ولی بدتر اینه که او قشر دگه که ادمو بهترن هم کاره نمکنن هیچ که چنی سفت وه سر جو خو بنشستین که مترسن اگر چیزه ورگوین اینار وه در اندزن!!!
خیله حرفا دروم ولی مروم آماده شوم امشو بروم به مشهد بروم بره سربزی
خا دوستان عزیز بیمرغی و آقای مدیر وبلاگ، کاره ندره؟!
به سلامت
التماس دعا

کلبه حسن یکشنبه 28 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 10:04 ق.ظ

غلا‌مرضا تختی حالا‌ در آمریکا زندگی می‌کند.
در سایت اینترنتی‌اش کریسمس و سال نو میلا‌دی را با عکس‌هایی از کاج‌های تزئین‌شده جشن می‌گیرد.
از «هالوین» می‌نویسد و عکس کدو تنبل به ما نشان می‌دهد.

تختی در آمریکا آرام‌آرام بزرگ می‌شود و به فرهنگ آمریکا آرام‌آرام خو می‌کند.
او که باید بیش از هرکسی شبیه پدربزرگش باشد و احتمالا‌ هم هست،
هزاران کیلومتر از ایران دور شده. حقیقت تلخی است برادر!


او که حالا‌ 14 ساله است و به سختی تلا‌ش می‌کند در غربت همچنان غلا‌مرضا تختی بماند، سال پیش در چنین روزهایی از یاد پدربزگ نوشته بود. این یادداشت کوتاه، سرشار از غم و شوق و لبخند و اشک است:
"دیروز سالگرد پدربزرگم بود و ما نبودیم.
آن سال‌هایی که بودیم مامانم و بابام شیر و موز می‌آوردن مدرسه.
بعد از مدرسه هم، من و مامانم می‌رفتیم خانه مادربزرگم و صبر می‌کردیم تا شب که بابام بیاد از ابن‌بابویه و حسینیه ارشاد...
تلویزیون روشن بود اما پدرم را نشان نمی‌دادند.
این بود که همه خیال می‌کردند بابام نرفته.

ما مجبور بودیم به تلفن‌ها جواب بدهیم و بگوییم که بابام آنجا بود.
بعد همه فهمیدند که چرا بابام را نشان نمی‌دهند،
با اینکه او از همه بلندتر و پرزورتر و قشنگ‌تر است و تازه فرزند جهان‌پهلوان هم هست...

من اینجا که آمدم به مادرم گفتم هیچ‌کس مرا نمی‌شناسد و من چطور بروم مدرسه؟
تو ایران همه می‌دانستند من کی هستم اما اینجا چه کسی می‌فهمد؟
مادرم گفت چه بهتر، خودت باید کاری کنی که همه تو را بشناسند.

این بود که درس خواندم خیلی.
تو زبان انگلیسی اول شدم،
بین دانش‌آموزان آمریکایی توی سه کلا‌س ریاضی اول شدم و توی چهار کلا‌س علوم اول شدم و خیلی جایزه گرفتم؛
تازه به‌خاطر اینکه به یک بچه چینی کمک کردم کارت مخصوص به من دادند
و تازه آن‌وقت بود که فهمیدم من هم کمی خوب هستم.

بعد یکی از معلم‌ها به من گفت درباره شب یلدا کار کنم، تحقیق کنم.
کردم. دیدم چقدر قشنگ است شب یلدا.
همان‌وقت دلم می‌خواست بیایم ایران
اما مادرم همین‌جا شب یلدا گرفت
و خلا‌صه بعد از این تحقیق معلمم جلوی همه به من گفت
تو با آن قهرمان ایرانی که توی اینترنت اسمش پر است چه نسبتی داری...؟

گفتم نوه او هستم.
همه برگشتن به من نگاه کردند
و از آن روز کارم سه برابر شده.
یکی برای خودم درس می‌خوانم
یکی هم برای اینکه نگویند نوه جهان‌پهلوان چیزی سرش نمی‌شود."

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد