چهار خبر از بیمرغ

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز قصد دارم چند تا خبر منتشر بکنم که یکی قدیمیتر و دوتا دیگه هم ...

خبر اول این که دامادی آقای حسین صفری فرزند رمضان روز جمعه مقارن با ورود کربلاییها با آمدن ایشان از سفر مشهد مقدس برگذار شد  و فکر کنم خونه ای رو در شهرستان گناباد اجاره کردند که ان شاءالله برن سر خونه و زندگیشون.البته یک کمی در مورد این بنده خدا کم لطفی شد چون  همزمان با جشن دامادی این آقا عزیزانی که همیشه در مسجد تشریف ندارند تشزیف آورده بودند و مصیبت خونی میکردند و صدای بلندگو هم از بیرون بود که البته این صدای بلندگو باز خودش یک بدبختی دیگه ای است.حالا شاید مردم به دلیل دین و مذهب و علاقه قلبیشون به اهل بیت لب به شکایت باز نمیکنند ولی اگر حرف دلشون رو بپرسید به ندرت کسی پیدا بشه که راضی باشه غیر از صدای اذان صدای دیگه ای از بلندگو پخش بشه.

بالاخره بحث عوض شدمنظور این که ذکر مصیبت وسط مجلس این بنده خدا که به حالت ساده هم برگذار شده بود باعث شد که مجلسشون کم رنگتر بشه.ولی در هر حال خوب بود.

خبر بعدی این که پل ورودی به بیمرغ تقریبا کارش تموم شده و ان شاءالله به زودی به بهره برداری برسه .البته هنوز روی پل رو آسفالت نکردند.

خبر سوم این که امشب مسابقه والیبال بین تیم بیمرغ و نوده پشنگ در محل حسینیه به صورت دوستانه و در جهت آماده سازی جهت بازیهای سطح شهرستان برگذار شد وبا نتیجه 3 بر 2 به نفع تیم بیمرغ به پایان رسید.بازیکنان تیم بیمرغ آقایان هادی شریفی بلال رجبی مصطفی قربانی حسن اسماعیلی رضا بینا و علیرضا صحرایی و یک نفر پاستور ذخیره آقای ایمان مروجی بود.اینم از اخبار ورزشی. 

خبر بعدی این که گله گوسفندان آقایان علیداد جهانگیر و مختاری چند شبی هستش که آماج حمه گرگها قرار گرفته .در شب اول دو گوسفند رو بردند که یکی رو چوپان از چنگ گرگها خلاص کرده و در شب دوم در حمله های گرگها به ظاهر تلفاتی مشاهده نشده ولی در روشنایی روز مشخص شده که دنبه دو عدد از گوسفندان بر اثر ضربات گرگ پاره شده است.الان هم حدود دو شب هست که گوسفندان این گله از ترس گرگ شب در خانه صاحباشون هستند.یک بنده خدایی میگفت خدا رحم کرده که ما گوسفند نشدیم چون با این وضع خشکسالی باید صبح تا شب میدویدیم دنبال یک لقمه غذا و آخر سر هم شب گرسنه میموندیم.تا هم که میخواستیم بخسبیم و استراحتی بکنیم برادران گرگ تشریف میاوردند باز باید با شگم گرسنه فرار هم میکردم تازه اونوقت اگه شانس میاوردیم و طعمه جناب گرگ نمیشدیم ما رو مفت میفروختند به عشایر برای کشتار در کشتارگاهها.